آوریل 25

با سلام به همه دوستان عزیز و علاقمندان سریال زیبای لاست .
تحلیل اپیزود هشتم فصل ششم لاست رو آغاز میکنیم و این بررسی در حالی انجام میشود که هر روز حدسها و گمانه زنی ها درباره ادامه داستان بیشتر وبیشتر میشود و بطبع تفسیر چیزهایی که میبینیم مشکل و مشکل تر .

اپیزود هشتم به نام پاسخ در بر گیرنده پاسخ بزرگی نیست و البته مانند روال گذشته لاست میتواند سوالات بیشتری را در ذهن بینندهگان بیافریند .
سازندگان همچنان در پی آنند که ما کمتر متوجه مقصود اصلی آنها شویم و این اپیزود بیش از پیش ما را با این مفهوم آشنا میکند که چرا همواره در حال رودست خوردن هستیم و چرا نمیشود ماجرای لاست را حدس زد .

اردوی دود سیاه

شروع داستان این اپیزود در واقع از پایان اپیزود غروب آفتاب است و درست از سر زدن آفتاب روز بعد .
طبق روال این چند قسمتی که گذشت در این اپیزود بناست که تمرکز داستان بر روی سویر باشد و به همین ترتیب هم شاهد وقایع داخل چادر کلیر هستیم . سویر همان طور که حدس زده بودیم به همراه جین خارج از اردوی جنگی دود سیاه وبه نوعی پشت جبهه هستند . با این که جین رسما وابستگی به دود پیدا نکرده اما میتوان حدس زد که علاقه او به یافتن سان , کمتر از سعید و کلیر نیست که یکی بابت نادیا و دیگری بابت آرون فریفته اقدامات دود سیاه شدند. سویر در برابر نگرانی جین که از تغییر ماهیت لاک میگوید و میخواهد خارج شود , به او میگوید که او هم با همین موجود عجیب است و حال آنکه او هر چه میخواهد باشد .
جین که ظاهرا از روز گذشته همچنان در خواب بوده با پای آسیب دیده نمی تواند مقاومت خاصی در برابر سویر انجام دهد . سویر که همچنان به قولی که دود به او داده وفادار است , جین را قانع میکند که آنها بدون سان از جزیره خارج نخواهند شد .
بازگشت دودسیاه به همراه بازماندگان حوادث معبد هم در این بخش دارای جذابیت خاصی نیست .
در واقع اگر بخواهم درست تر بگویم باید گفت که این قسمت در کل میتوانست وجود نداشته باشد . تمام چیزهای نمایش یافته همان چیزهایی بود که ما تصورش را کرده بودیم . از وضعیت سویر و جین گرفته تا بازگشت نه چندان هیجان انگیز فاتحان معبد .
اما خوب کاملا هم بی حسن نیست . برخورد هزار باره کیت و سویر را در این صحنه مجددا شاهدیم . درچهره کیت دیگر میتوان به مفاهیمی دست یافت که شاید کمتر در او دیده بودیم .
کیت با یافتن کلیر و آشنایی با شرایط جدید سویر دیگر هیچ دلیلی برای ماندن در جزیره ندارد . بهترین گزینه برای او خروج و بازگشت به همان وضعیت مساعدی است که در خارج از جزیره داشت و همین مسئله او را مستعد شرایطی میکند که برای دودسیاه هم جالب توجه است .
اما نکته ای که بیشتر در این بخش برام جالب بود و شاید باید قبلتر به اون توجه میکردم این موضع است که کلیر چطور در عرض ۳ سال در این خرابه ای که شاهدش هستیم گذران زندگی میکرده ؟
آنچه از محل زندگی کلیر میتوان دریافت کرد اینست که این محل بیش از هر چیز به یک نوع سمساری شبیه است . آنچه که به نظر میرسد اینست که در مدت ۳ سال , کل زمان کلیر به جمع آوری آشغالهای مختلف از سرتاسر جزیره گذشته . البته چهره خود کلیر هم به نوعی گویای همین شرایط است . او با وجود حضور دائمی دودسیاه در کنارش میتوانست محل مناسبتری برای زندگی داشته باشد و یا حداقل در همان کلبه جیکوب اقامت کند .
نکته ای که باعث خروج کلیر از کلبه شده درواقع چیز خاصی نیست جز خواست سازندگان . آنهم به این خاطر که کلبه باید در فصل پنجم توسط ایلانا و گروهش سوزانده میشد و مسلما حضور کلیر در آن محل مشکل درست میکرد و البته بنا هم نبود ما در آن زمان با ماهیت سال ۲۰۰۷ کلیر آشنا شویم .

بازرس جیمز فورد

در این فصل لاست سازندگان کاری کرده اند که به کل حدس و گمانه زنی به حد تعطیل رسیده است . خصوصا در مورد حوادث بعد از فرود اوشینک در لوس آنجلس . شما در این زمانها میتوانید یک کاراکتر داستان را از رئیس جمهور تا کارگر نظافتچی یک رستوران تصور کنید و البته اصلا هم جای تعجب ندارد .

با وارد شدن به زندگی سویر در وقایع بعد از فرود اوشینک در لوس آنجلس , او را میبینیم که همچنان مشغول استفاده از آن حقه قدیمی کیف پر از پول و دختر فریب خورده است .
حال وارد این جریان نمیشویم که بنیاد این حقه از همان ابتدا هم چقدر پیش پا افتاده بود , اما این بار تفاوت بیشتری را شاهدیم . داستان که تا اینجا همیشه تمرکز زیادی بر روی قابلیتهای جذب جنس مخالف سویر داشته در این بخش هم همچنان در حال تاکید بر همین قابلیت است , اما با یک تفاوت بزرگ , این بار سویر مشغول بدست آوردن چیزی برای خود نیست . !!
هر چند که برای سویر همیشه خودش مهم بوده اما این بار او افسر پلیسیست که در حال به دام اندازی یک مورد تحت تعقیب است . متاسفانه صحنه سازی این جریان زیاد منطقی نیست و به علت پرداختن سریعتر به ادامه ماجرا , سازنده از این صحنه به سرعت میگذرد و به چگونگی و ریزه کاری های ماموریت سویر نمی پردازد .
فرد دیگری که در این جا برای ما اهمیت دارد مایلز است . مایلز هم یکی دیگر از اعضای پلیس است که از قضا ارتباط نزدیکی هم با سویر دارد . درباره این که این دو چطور با هم مرتبط هستند و این ارتباط از کجا شروع شده اطلاعی در دست نداریم اما شاید یک نکته در این جا بسیار پر اهمیت باشد .
اسم رمزی که سویر برای آغاز حمله ماموران پلیس به این محل به زبان می آورد یک اسم آشنا برای ماست . البته این را هم در نظر بگیرید که کسی که این اسم برای او مفهوم دارد و با شنیدن آن به افراد پلیس را به داخل میفرستند کسی نیست جز همراه سویر در همان مورد رمز .. “لافلور”
چیزی که به نظر من رسید این است که این رمز برای مایلز و سویر به دلایلی مفهوم داشت و به همین خاطر است که اصلا چنین اسمی را به عنوان رمز برگزیدند .
اما این ماجرا سمت دیگری هم دارد . این که این اسم در زمان سال ۱۹۷۷ چطور به ذهن سویر خطور کرد ؟
دو حالت را میتوان در نظر گرفت . اول این که این اسم باز به نوعی یادآوری حوادث برای سویر است . شاید باید به شکل دقیق گفت یک نوع دژاوو . حالت دوم این است که سویر از قبل از وقایع سال ۱۹۷۷ با این اسم مناسبتی داشته که همان زمان هم در جواب گوداسپید خود را لافلور معرفی کرد .
هر چند که هیچ کدام از این دو حالت را نمیتوان معنی کرد . اما گزینه های ما در این جا محدود هستند .

تاثیرات چندگانه

این قسمت تکمیل بخش بالاست و در واقع یک تحلیل بیشتر .
ما تاکنون در اتفاقات سالی که به نظر میرسد باید ۲۰۰۴ باشد وارد زندگی چند کاراکتر مهم در داستان شدیم و تقریبا اطلاعاتی از چگونگی زندگی این افراد بدست آوردیم .
سوالی که در این برهه از داستان برای من ایجاد میشه این است که چرا این افراد دچار تغییراتی تا این حد شده اند ؟
سوال دیگر این است که در صورتی که این تغییرات در اثر حذف تاثیرات جیکوب اتفاق افتاده چرا شاهد تغییراتی چنین وسیع در برخی افراد و ادامه همان روال گذشته در برخی دیگر از افرادیم ؟
به عنوان مثال این که چرا درباره جک شاهدیم که همچنان پزشک است و البته دارای فرزند و یا جان که همچنان معلول است اما در کنار هلن و یا کیت که همچنان در فرار از دست پلیس است و یا سعید که همچنان فردیست با ذاتی خطرناک …
اما درباره سویر و مایلز شاهد یک گردش ۱۸۰ درجه ای و کاملا ناهمگون با بقیه هستیم , این دو که به نوعی افرادی با روالهای غیر قانونی بودند اکنون مرد قانون شده اند و کاملا هم جذب یکدیگر .!!
اگر فرض کنیم که با تاثیرات جیکوب سویر مبدل به فردی قاتل و خطرناک شده بود , باید گفت چرا جیکوب این فرد را خطرناک می خواسته و اگر غیر از این است چرا بدون تاثیر جیکوب خود به خود فرد مثبتی شده ؟؟!!
از طرفی اگر جیکوب در این باره سو نیت داشته چرا بقیه به راه راست هدایت شده بودند ؟؟!!
از طرفی چرا سعید با تاثیر و بدون تاثیر باز هم خطرناک است ؟؟!!
دلایل این موضوع بر ما همچنان پوشیده است و شاید با پیشتر رفتن داستان بتوان بخشی از این رازها را گشود .
از همه اینها پر اهمیت تر اینست که در این روال همه افراد به گونه ای تنها هستند .
جک , سویر, کیت , سعید افرادی هستند که از حیث تنها بودن با گذشته خودشان تفاوتی نکرده اند و به نوعی بر همان روال سابق استوارند و از همین حیث افرادی که تنها بوده اند مانند جان لاک , اکنون دیگر تنها نیستند .
شاید دوستان بگویند که این عجیب نیست و بلاخره در هر زندگی ای ممکن است تغییراتی اینچنینی را شاهد باشیم . اما مسئله به همین سادگی نیست .
فرض کنید که با فرضیه اولیه , مبتنی بر این که همه چیز طبق روال بنیادی داستان پیش میرود , این افراد دارای شرایطی شده اند که میدیدیم .
مثلا جک و همسرش به مشکل برخوردند و جدا شدند و جان روالی را طی کرد که با پدرش به جایی رسید که دیدیم و پدرش او را از ساختمان به بیرون پرت کرد .
با بررسی همین دو زندگی باید گفت که اولی (جک) بنا به خواست جیکوب و برنامه ریزی و نظارت او به آن شرایط رسیده بود و باید دید این شکستهای پی در پی جک به عنوان برگزیده چه کمکی به جیکوب محسوب میشده.
درباره دومی (لاک) باید گفت که اصلا چون جیکوب وجود داشت جان نجات پیدا کرد و در واقع جیکوب او را زنده کرده بود و اگر جان در حال حاضر زنده است یا همچنان تحت تاثیرات جیکوب است و یا اصلا به دلیل دیگری معلول شده است.
امیدوارم که این جریانات بر اساس تفکر درستی شکل گرفته و دارای مفهوم مشخصی باشد , البته در غیر این صورت در ادامه شاهد یک لجام گسیختگی در داستان خواهیم بود .

دودسیاه مهربان

ادامه داستان از جاییست که کلیر که انگار یک نوع ارتباط ذهنی هم با دود سیاه پیدا کرده قبل از اعلام رسمی او به جمع آوری وسائل خود میپردازد و آماده رفتن میشود .
نمی توان کلیر را آدم عاقلی پنداشت و البته رفتار او هم به اندازه کافی روایتگر درونش است , نگاهها و حرکاتش در همین صحنه یک به یک نشان از نوعی جنون در او دارد , نگهداری استخوان جمجمه یک حیوان در گهواره به عنوان نمادی از آرون و یا زندگی در همین آلونک که حتی باران را هم نگاه نمیدارد ,نمایی از شخصیت در هم ریخته او برای بیننده است . کلیر نسبت به کیت واکنشی آمیخته با خشم دارد و با صحبتهایی که با جین در قسمت های قبل کرد , مشخص است که او به زودی از این لاک بیرون خواهد آمد و واکنشی جدی تر نشان خواهد داد .
دود سیاه همه را جمع میکند و مثل جان لاک در گذشته به همه وعده این را میدهد که به زودی به سوالات آنها پاسخ خواهد داد . البته توجیه او برای اتفاقات معبد اینست که افراد به جای مانده در معبد کشته شده اند و علت کشته شدنشان هم دودسیاه بوده ..
هرچند که این توجیه خوبی برای هیچ کس نیست , اما در این لحظه برای ساکت کردن افراد کفایت میکند .
نکته جالبی که در این جا هست نوعی حس نیاز است که دود نسبت به این آدمها دارد . این که این چه نوع نیازیست را نمی توان مشخص کرد . اما اگر گفته دوگان را ملاک قرار داهیم دودسیاه باید همه موجودات جزیره را بکشد تا بتواند از آن خارج شود , پس چه نیازیست که به قول بنجامین لاینوس مانند حضرت موسی همه آدمها را به دنبال خود راه بیندازد ؟؟
دود سیاه از این هم فراتر می رود و به دلجویی از کودکان می پردازد که از طرفی چهره انسانی تر و خوشایند تری را از خود به نمایش می گذارد و از طرفی دیگر معماهای جدیدی در ذهن بیننده ایجاد میکند .
این معماها البته درباره موجودیت خود دودسیاه نیست و بیشتر پیرامون این موضوع است که او در نهایت چه بر سر این جماعت خواهد آورد و یا بهتر بگویم , آیا او به قول خود عمل خواهد کرد و اینان را از جزیره بیرون خواهد برد و یا در نهایت سرنوشتی اسف بار برایشان رقم خواهد زد .
دودسیاه به نوعی از ترسناک بودن اتفاقات معبد سخن میگوید که میتوان فرض کرد که آن اتفاقات واکنشی بدیهی به یک حرکت ناسنجیده بوده و او در حالتی که بر خلاف میل باطنی اش بوده اقدام به کشتار مردمان معبد کرده است . البته این موضوع هنوز تا روشن شدن کامل فاصله دارد ولی چیزی که اهمیت دارد این است که او به بچه ها قول میدهد که دیگر این اتفاقات تمام شده و او از آنان مراقبت خواهد کرد .
سویر همچنان در راه خود گام بر میدارد و به کیت میگوید که او با هیچ کس نیست . همین گفته نشان میدهد که او به مانند سعید مسخ دود سیاه نیست . نگاههای سعید در همین صحنه چنان گیج و پریشان است که میتوان گفت قابلیت کشتن افراد بسیار دیگری را هم با یک اشاره دود داراست .
سویر اما در عین حال نگران بقیه نیز هست . خصوصا نگران مایلز !! مایلز که در جایی در خارج از جزیره هم همکار پلیس اوست ..!!

افراد به راه می افتند ..

خارج شدگان دارما

در ادامه زندگی بیرون جزیره سویر شاهد این هستیم که بازرس جیمز فورد همچنان در به در به دنبال آنتونی کوپر میگردد . این که چه عاملی باعث شده ا و به جای گشتن به دنبال سویر به دنبال آنتونی کوپر باشد موضوعیست بر ما پوشیده , ولی چیزی که اهمیت دارد این است که او سرنوشتی متفاوت در این باره ندارد . او همچنان پدر و مادرش را طی همان حادثه ای که همه با آن آشنا هستید از دست داده و گشتن به دنبال سویر و یا همان آنتونی کوپر , پدر خلاف کار جان لاک همچنان ادامه داشته .
سفر او به استرالیا هم در راستای همین جستجو بوده است که سویر قصد ندارد آنرا برای مایلز باز کند .
مایلز اما موضوعات دیگری را برای ما روشن میکند . پدر او دکتر چنگ در موزه کار میکند و بنا بر این به زودی شاهد ظهور دکتر چنگ هم در این ماجرا خواهیم بود . اما زوایای ماجرا کمی عجیب تر است . کمی به این موضوع دقت کنید ..
دکتر چنگ تا جایی که دیده بودیم دانشمندی بود که حوزه فعالیتش در حوزه زمان و البته فیزیک بود . او در زمانی که برای ما نامشخص است به جزیره وارد شده بود و تا زمانی که اعضای اوشینک قصد داشتند بمب را منفجر کنند با آنها در یک خط زمانی حرکت میکرد . بنابر این آنچه که در زندگی دکتر چنگ تغییر کرده نمی تواند به زمانی قبل از این برگردد . با این مفهوم دکتر چنگ میتواند با لافلور آشنا باشد و راجر لاینوس را بشناسد و هم چنین گوداسپید را …
اما این موضوع چه معنایی در جریان ایجاد میکند .

اول . این که نام بردن از لافلور برای رمز در این اپیزود چندان عجیب نیست و این مفهوم اگر برای سویر ناآشناست برای خانواده چنگها اسم نا آشنایی نیست و حداقل دکتر چنک در زمانی که در جزیره بوده با چنین شخصی برخورد داشته و میتواند تشخیص دهد که این فرد با سویر از حیث ظاهری شبیه است .
دوم . دکتر چنگ هم به همان دلیلی که احتمالا راجر لاینوس از جزیره خارج شده از جزیره بیرون رفته و زندگی دیگری را آغاز کرده و البته در این خروج این افراد تنها نبوده اند . یکی دیگر از همین افراد گوداسپید است و شاهد هستیم که ایتن هم در بیرون جزیره است و این نشانگر آن است که کل سرنوشت اینها از یک تاریخ مشخص به خارج جزیره مرتبط شده است .
سوم . مایلز در اثر این که دارای پدر بوده سرنوشتی دیگر پیدا کرده و دیگر دچار آن خود گم کردگی سابق نیست و از همین حیث فردی پایدار به نظر میرسد .
البته این موضوع نکته چهارمی دارد که باید دربخش بعدی به اون بپردازم .
مایلز سعی میکند تا به زندگی سویر سامانی ببخشد و از همین حیث برای او قرار ملاقاتی با یکی از همکاران پدرش ترتیب داده که او هم در موزه کار میکند .
مایلز دروغهای سویر را درباره آنتونی کوپر نمی پذیرد و مشخص است که همچنان دارای همان حسیات ذهن خوانیست .

من دود سیاه هستم

وقایع داخل جزیره را در ادامه راهپیمایی افراد دودسیاه پیگیری میکنیم . به گفته دودسیاه همه افراد باید در محلی که او نشان میدهد و ممکن است چند روزی در آن معطل شوند اطراق کنند .
این گفته اعتراض سویر را در پی دارد که در پی خروج هر چه سریعتر از جزیره است . دودسیاه او را به گفتگوی دو نفره و البته سرنوشت سازی دعوت میکند .
دود در برابر سویر دارای صعه صدر است و این همان نکته ایست که به آن اشاره شده بود . او برای خروج از جزیره و یا هر مقصود دیگری که دارد نیازمند به حضور افرادیست که همراه آورده است . البته تا کنون هم همین افراد برای او کارهایی کرده اند . نمونه آن را در مورد سعید و کلیر دیدیم . اما اکنون نوبت به سویر رسیده .
دود در برابر دخالت سویر در کارش او را میبخشد و این بخششی از سر نیاز است . اما این تمام مسئله نیست . دودسیاه بلاخره راز بزرگ را برای سویر روشن میکند و به او میگوید که او همان دود سیاه است …
تاثیر این موضوع بر روی سویر زیاد نیست و او را چندان متعجب نمیکند , شاید او کمتر با این قدرت مخرب آشناست اما هر چه که هست سویر متوجه این شده بود که هر کس در قالب جان لاک فرو رفته دارای قدرتهای ویژه ای هست که میتواند دامنه اش تا حد دود بودن هم گسترش یابد .
دود اما از دلایل نابود کردن افراد معبد میگوید , از این که آنها فکر میکرده اند که از جزیره در برابر او محافظت میکنند . اما حقیقت اینست که او خود میخواهد از این جا برود .
اما بخش غیر قابل درک داستان اینجاست که چطور این مسئله منجر به جمله بکش یا کشته خواهی شد , میشود ؟
خوب در واقع سوال یک مقدار پیچیده است . دود سیاه افراد معبد را کشت و اگر نمی کشت به دست آنها کشته میشد …. چگونه این اتفاق رخ میداد ؟
دود میگوید که نمی خواسته که کشته شود ؟؟!!
پاسخ این سوال از عهده ما خارج است و به نظر من حداقل نیرویی که بتواند او را بکشد در معبد حضور نداشت که اگر داشت روزگار مردم آن محل چنان که دیدیم نمیشد .
دوگان هم در آخرین لحظه ها کاملا نا امید بود وبه نظر نمیرسید که دارای ابزاری برای کشتن دود باشد و از همه برگهایش در برابر او استفاده کرد و البته بی نتیجه بود .
به نظر میرسد که این پاسخ را فقط باید از خود دود پرسید .
دود اما کار دیگری برای سویر تدارک دیده که به همان نیاز او بر میگردد . دود از سویر میخواهد که به جزیره هایدرا برود و طبق اعتقاد دود سیاه او باید در آنجا به مسائلی بپردازد که به نظر میرسید مدتهاست تمام شده ..
بازماندگان آجیرا !!
تا جایی که در ذهن من هست هواپیمای آجیرا دارای مسافران کثیری نبود . بلیط بیشتر صندلی ها را هارلی خرید و البته بقیه هم افرادی بودند که همه آنها را در حال حاضر میشناسیم .
البته تعداد محدودی دیگر در بخش دیگر هواپیما دیده میشد . چیزی که دود سیاه درباره آن مسافران میگوید مسلما به آن تعداد محدود از مسافران بازمانده آجیرا باز نمی گردد . البته دود به خوبی میداند که گروه محافظان جیکوب و ایلانا در جزیره اصلی بودند و افراد اوشینک هم به همین ترتیب .
پس منظور دود از افراد آجیرا چه کسانی است ؟
دود به خوبی میداند که در جزیره هایدرا باید سویر به دیدن چه کسی برود و این شخص هر کس که هست هیچ ارتباطی با بازمانده گان آجیرا ندارد .
چیزی که به نظر میرسد این است که دود سیاه همچنان در حال فریب دادن افراد برای واداشتن آنها به کاریست که خود میخواهد به سرانجام برساند .
البته بهترین گزینه برای چنین منظوری سویر است که به گفته دودسیاه بهترین دروغ گوی جهان نیز هست .

دختری با موهای قرمز

سویر به توصیه مایلز به محل یک بار میرود که در آنجا همان همکار پدر مایلز به انتظار او نشسته . البته این دختر را میشناسیم . در بخش خارج شدگان دارما گفتم که نکته چهارمی هم وجود دارد که به آن میپردازم .
نکته چهارم شارلوت است , همان دختری که علی رغم علاقه فارادی و تلاشهای او نتوانست از وادی فلاشهای زمانی جان سالم به در ببرد و نه تنها جان سپرد که جسدش هم در فلاشها ناپدید شد .
شارلوت هم در همان دوران کودکی از جزیره خارج شده و اکنون به همراه دکتر چنگ به باستان شناسی اشتغال دارد .
مسئله اینست که آیا دکتر چنگ از کودکی شارلوت را میشناخته ؟ یا در زمان دیگری مجددا با او آشنا شده و با هم همکار شده اند ؟
پاسخ این سوال البته در کل داستان بسیار تعیین کننده خواهد بود اما در این جا اندکی ماجرا تفاوت دارد .
سویر و شارلوت با آنچه در ظاهر میتوان دید به هم گرایشی پیدا میکنند و البته از این موضوع فاکتور میگیرم که شارلوت حتی با تمام ترفندهایی که سازندگان زده اند برتابنده جلوه ای از عشق نیست و چهره او بیشتر به درد فیلمهای خون آشامی میخورد , اما به هر حال صحبتهای این دو درباره موضوعات مختلف در بخشهایی اهمیت پیدا میکند .
اولین نکته ای که جالب به نظر میرسد اینست که در بخشی از گفته ها شارلوت از سویر میخواهد که با او مانند دیگر دختران رفتار نکند . این گفته نوید وجود خواصی را در شارلوت میدهد که باعث خواهد شد او برای سویر جذابیتی فرا جسمی داشته باشد . اما در ادامه رابطه متوجه میشویم که این ارتباط هم برای سویر جذابیت جدیدی ایجاد نمیکند والبته شارلوت هم ویژگی خاصی در این باره ندارد , در نتیجه انتهای آین گفتمان میتواند به اتاق سویر ختم شود . از این حیث برای سویر فقط زمانبندی این ماجرا میتواند نشاند دهنده میزان علاقه او باشد .
در مورد کیس ژولیت این موضوع کاملا متفاوت بود , سویر از ابتدا به ژولیت علاقه ای نداشت و این حس در اثر گذشت زمان در و قرار گرفتن در یک پروسه طولانی مدت و پایدار در او شکل گرفت . به همین خاطر است که میبینیم با عشق سویر بود که کیت از ذهن سویر بیرون رفت .
این که در ادامه اتفاقات جزیره چه پیش بیاید از اهمیت اولیه این علاقه سویر نمی کاهد و مهم اینست که ژولیت را در برابر سویر با هیچ کس نمیتوان مقایسه کرد .
شارلوت اما در زمانی که از سر کنج کاوی به سراغ دلیل پلیس شدن سویر میرود باز ما میتوانیم جلوه ای دیگر از شخصیت سویر را در این زمان بشناسیم .
به گفته سویر او به مرزی رسیده بود که میتوانست خلاف کار باشد و یا پلیس .
اما سویر پلیس را انتخاب کرد . البته این گفته به حدی برای شارلوت هیجان انگیز بود که نتواند بیش از این برای ابراز عقیده اش درباره سویر صبر کند .
این کنج کاوی شارلوت عاقبت کار دستش میدهد . جستجوی او برای تی شرت به پرونده قتل پدر و مادر سویر ودیدن عکس روزنامه ای میانجامد که گزارش جنایت را نوشته است.
با رسیدن سویر و واکنش عصبی او مبنی بر اخراج شارلوت در نیمه شب , این ارتباط نافرجام میماند و شارلوت منزل او را ترک میکند .

سو قصد

کیت که هنوز درک درستی از اتفاقات اطراف خود ندارد با همان تصوری که در گذشته داشت به سراغ سعید میرود تا با او گفتگو کند .
سعید اما در دنیایی دیگر سیر میکند . او دیگر کاملا خارج از این دنیاست و احتملا بنا به گفته دوگان آلودگی به قلبش رسیده و به نوعی بدون چاره است . جواب او به سوال کیت که آیا به جان برای خروج از جزیره اطمینان دارد یا نه از پیش مشخص است و کیت که خود در تصور دیگریست سوال دیگری میپرسد که به شکلی از بد بودن احوال سعید حکایت دارد .
سعید در جواب کیت همان چیزی را میگوید که ما هم میدانیم . حال او خوب نیست و البته فقط سعید نیست که حال خوشی ندارد .
حمله غافلگیر کننده کلیر به کیت به سرعت ماجرا را به مجرایی دیگر میکشاند . در حالی که چیزی نمانده که کلیر کیت را با چاقو به دیار باقی بفرستد دودسیاه به کمک کیت میشتابد و کلیر را به سمتی پرت میکند .
دود سیاه سعی میکند با گفتگو کار را آرام کند اما در برابر جنون آنی کلیر یک سیلی تاثیر بهتری دارد .
دلایلی که دود سعی میکرد برای کلیر بیاورد همانهایست که قبلا کیت هم گفته بود . دلایلی که نشان میداد با گم شدن کلیر چاره ای جز بردن آرون وجود نداشته ..
کیت هم که تا حد مرگ وحشت زده شده در پاسخ دود به فریاد میپردازد و چهره دود هم در این جا دیدنیست . به راحتی میتوان استیصال را در چشمان او مشاهده کرد و کنترل روالی را که احتمالا میرود که از دست او خارج شود .

البته نمیدانم درباره این صحنه چه باید گفت , ولی اگر کلیر قصد کشتن کیت را داشت چه بهتر این که قبلا چاقوی خود را آماده میکرد و از پشت او را میزد . معمولا طبق تجربه ای که در ۲۰۰۰ تا فیلم دیگر شاهد بودیم , این روال به مردن کسی نخواهد انجامید .
کلیر در این جا جنون خود را کاملا به نمایش می گذارد و مشخص است که از کنترل خود عاجز است و البته سعید که همچنان با خونسردی کامل منتظر دیدن مرگ کیت است .
البته این بار نجات کیت به دست همان کسیست که زندگان به دستش مرده میشدند .

بازمانده

سویر در جزیره هایدرا به سراغ تاسیسات دارما میرود . این مکان که انگار آخرین ساکنانش در همان زمان عمل بن آنجا را ترک کرده اند به همان وضعیت رها شده و پیراهن کیت بعد از ۳ سال , همچنان در گوشه قفس افتاده است . وضعیت هایدرا در ادامه عجیب تر هم میشود .
زمانی که سویر هواپیما را پیدا میکند خبری از آخرین بازماندگان آن نیست . با دنبال کردن خط کشیده شدن چیزی بر روی زمین , سویر به محلی میرسد که همه بازماندگان به طور دسته جمعی قتل عام شده اند .
از وضعیت اجساد و حشراتی که در آن حدود هستند میتوان تصور کرد که چند روزی از مرگ این آدمها گذشته و البته تا جایی که من دقت کردم جای گلوله بر روی بدن آنها به چشم نمی خورد . با این احتساب میتوان گفت که عامل مرگ این افراد هر چیزی بوده جز گلوله و تفنگ ..
سویر با شنیدن صدایی به تعقیب فردی می پردازد که خود را آخرین بازمانده افراد آجیرا میداند .
این که واقعا چه فرد و یا افرادی اسباب مرگ این جماعت شده اند , مشخص نیست . اما باید فکر کرد که این مردم بی گناه , اسباب مزاحمت چه شخصی بوده اند ؟
نکته مهمی که در این جا میتواند مورد بحث باشد احتمال کشته شدن این افراد به دست گروه ایلاناست . این که در آخرین لحظات , قبل از خروج با تابوت جان و لاپیدوس اقدام به این کار کرده باشند . دلیلی برای این موضوع در دست نیست و من بر اساس حدود زمان مردنشون این موضوع رو مطرح کردم و البته دلیل اصلی تری هم وجود دارد که به اون هم پرداخته میشه .

دروغ سویر

سویر در اداره پلیس با برادر چارلی برخورد میکند , هر چند که نکته خاصی در بر ندارد اما روال جذب همچنان ادامه دارد .
مایلز با تحقیقاتی متوجه شده که سویر در استرالیا به کاری غیر از آنچه به او گفته مشغول بوده . این که چرا مایلز در این حد به کارهای سویر دخالت دارد , برای بیننده مشخص نیست . اما نشان میدهد که این دو با هم روال بسیار نزدیکتری هم از چیزی که به نظر میرسد دارند .
هرچند که در ابتدا سویر فکر میکند که مایلز برای ماجرای شارلوت ناراحت است اما در ادامه متوجه میشود که مایلز بیش از چیزی که به نظر میرسد از سفر او خبر دارد .
ارتباط این دو تا این جای کار شکر آب شده و مشخص است که شارلوت درباره نوع رابطه اش با سویر چیزی بروز نداده است .

روایات

تنها فردی که ظاهرا از قتل عام افراد آجیرا زنده مانده دختریست که خود را زویی معرفی میکند . او اطلاعات وسیعی در اختیار بیننده نمی گذارد و حتی نمی تواند دلیل مشخصی برای مرگ افراد آجیرا به غیر از جیغ کشیدنشان عنوان کند .
گفته او درباره زمان کشته شدن افرادآجیرا به همان ۲ سه روزی میرسد که گفتم . این زمانیست که زویی آن را مدت زمانی عنوان میکند که برای جمع کردن اجساد صرف کرده است .
او بسیار وحشت زده است و از دید سویر قانع کننده به نظر میرسد البته در ظاهر.
گفته سویر که خدا را بری از اتفاقات جزیره میداند در این جا جالب به نظر میرسد .
………………………………………….. …………………
کیت از حمله کلیر به خود دچار یک ضربه شدید شده و نمی تواند آنرا پیش خود حلاجی کند . در میان درختانی نشسته که زمانی برای فرار از دست دودسیاه به داخل آن میخزیدند . اکنون دودسیاه در قالبی دیگر در میان همین حصار طبیعی به دیدن کیت میرود .
دود سیاه به او میگوید که مسئول رفتار کلیر است و میگوید که او به کلیر گفته که آرون در اختیار دیگران است .
دلیل این گفته منطقی به نظر میرسد .
همیشه وجود یک دشمن میتواند حسیاتی عجیب در افراد به وجود آورد . کلیر بدون وجود دلیلی برای عشق و نفرت نمی توانست به همین وضعیت هم زندگی کند و دود سیاه به او دلیلی برای ادامه داده بود .
حال این که چه تبعاتی در این اقدام وجود دارد را باید در وضعیت حال حاضر کلیر دید و در نوعی جنون که او گرفتارش است .
دود سیاه میگوید که از کیت هم چون دیگر افراد مراقبت خواهد کرد .
لبخند بسیار تصنعی دودسیاه در زمانی که میخواهد کیت را به جایی ببرد که ببیند سویر کجا رفته , بسیار دیدنیست .
او نمی تواند خود را در برابر کیت منطقی نمایش دهد . کیت درباره مردن او چیزهایی میپرسد که دود پاسخ مشخصی به آنها نمیدهد .
این که چرا او مرده بود و اکنون زنده است .
………………………………………….. ………………
ادامه پیاده روی و صحبت سویر و زویی درباره هواپیما و مسافرانش همه و همه حیله هایی هستند که دو طرف برای بدست آوردن اطلاعات از یکدیگر به کار میبرند . سویر بلاخره تصمیم میگیرد که ماهیت اصلی زویی را بشناسد ولی خوب , زویی از قبل آماده این لحظه بوده و افرادش درمیان بوته ها پنهان شده اند .
افرادی که برای دستگیری سویر اقدام میکنند به شکل آشکاری غیر حرفه ای به نظر میرسند و اگر بخواهیم آنها را با افرادی نظیر گروه کیمی مقایسه کنیم به بیراهه رفته ایم . آنها هیجان زده و عصبی به نظر میرسند ولی بر عکس آنها سویر که منتظر این لحظه بود خونسرد است .
سویر از آنها میخواهد که او را پیش رهبرشان ببرند . بدین ترتیب او زودتر میتواند ماموریتش را تمام کند .
………………………………………….. ……………..
رفته رفته شاهد انسانی تر شدن ماهیت دود سیاه هستیم . او که برای صحبت کردن کیت را به کنار ساحل برده به او میگوید که سویر را کجا فرستاده است .
البته دلیل آوردن کیت به ساحل این نیست . کیت دچار وضعیتی دشوار است . دشمنی کلیر با او در همین جا تمام نخواهد شد . دود سیاه عنوان میکند که مادری داشته , دیوانه و این که این مادر برای او مصائبی بزرگ آفریده که تا کنون هم از دست آنها رهایی نداشته .
دود سیاه تمام کارهایی که میتوانست خود به انجام برساند را انجام داده . اکنون مراحلی مانده که خود توانایی برای انجام آنها را ندارد و از طرفی گرفتار نیروهاییست که به قول خودش در پی نابودی او هستند . دود بیش از هر زمانی نیاز به اعتماد افراد اطرافش دارد . این که آنها خیانت نکنند و همان کاری که لازم است را انجام دهند .
او در صحبت با کیت به شدت نگران به نظر میرسد . به کیت میگوید که فرجام کار او را میداند .
کیت هنوز متوجه حقیقت پیرامونش نیست . اما دود به او میگوید که آرون هم به مانند او دارای مادری دیوانه است . مادری که ممکن است در تمام زندگی برای فرزندش دردسر ساز شود .
این که چرا این حرفها توسط دودسیاه به کیت گفته شد جای بحث دارد . اما به نظر میرسد که دیگر کلیر کارایی خودش را از دست داده و ممکن است دود مجبور شود او را نابود کند و یا بدست شخص دیگری مثل کیت او را حذف کند .
این البته یک احتمال است . کیت مشخصا از این وضعیت به فکر فرو میرود . این که کیت چه میتواند بکند همان سوالیست که ما هم علاقمند به دانستن جوابش هستیم ؟؟؟

راس سوم مثلث

افراد زویی , سویر را به منطقه ای نزدیک ساحل میبرند . جایی که به نظر جواب خیلی از سوالات داستان تا کنون را میتوان در آن یافت . این که این سوالات چیست و جوابها کدامند در چهار چوب این تحلیل نیست اما به سرفصلهای آن اشاره خواهم کرد .
با نزدیک شدن به ساحل شاهد افرادی هستیم که در حال نصب یک حفاظ صوتی هستند . ما قبلا در اسپویلر ها در این باره شنیده بودیم و همان زمان هم من عنوان کردم که اینها نوعی حفاظ پرتابل هستند که متحرک به نظر میرسند و البته متفاوت با نسخ هایی که در اطراف دهکده نصب شده بود (از حیث اندازه ) .
مشخص است که این حفاظ درباره دودسیاه قرار است کارایی داشته باشد . با دیدن زیردریایی که در کنار جزیره لنگر انداخته بیشتر به جریانات جاری پی میبریم .
میدانستیم که چارلز ویدمور وارد جزیره شده و آن طور که در اپیزود قبلی به افرادش گفت هدف کاملا مشخصی را هم دنبال میکند .
همان طور که در تحلیل قبلی گفتم ویدمور مستقیما به جزیره هایدرا رفت و این کار برای او تازمان حیات جیکوب ممکن نبود .
اکنون ویدمور با توجه به نکات زیادی توانسته به جزیره برگردد . یکی از این نکات اینست که ویدمور طرف دودسیاه باشد و حالت دیگر این که طرف شخص سومی و یا خودش باشد .
احتمال این که ویدمور برای منافع خودش به جزیره آمده باشد بیشتر از دیگر احتمالات است . اما همکاری با دود هم هنوز نظریه ای مردود نیست .
دود نشان داده که فرد قابل اطمینانی نیست و میتواند در قالبهای مختلف و با فریبهای مختلفی مقاصد خود را پیش ببرد . مسلما از دیدگاه ویدمور هم این خواص پوشیده نیست . حتی اگر ویدمور برای کمک آمده باشد باز هم احتیاط لازم است .
اما به نظر من ویدمور بیش از آنکه طرف کسی باشد راس سوم مثلث به حساب می آید . او در طرفی مقابل جیکوب و دود سیاه قرار دارد . او به جزیره نیامده تا جلوی دود را بگیرد . او برای بدست آوردن همه چیز آمده و البته این هم نمی تواند نظریه ای قطعی باشد .

پشیمان مثل ….

سویر زندگی همچنان بی مفهومی دارد . همچنان به دنبال قاتل اخلاقی خانواده اش و همچنان به دنبال حسی که در دنیای خارج از جزیره نیست . به تنهایی زندگی میکند و این تنهایی او را آزار میدهد . ماجرای او با شارلوت هم تحت تاثیر گذشته نا به سامانس خراب شده و سویر میداند که این هم از توابع همین بی مفهومیست .
زمانی که در برابر تلویزیون می نشیند وبه گفته های هنرپیشه ها گوش میدهد هم همین حس به سراغش می آید .
این که دنیا بی جهت به پایان خواهد رسید و او همچنان تنهاست .
از مجموع این مسائل به نتیجه ای میرسد ..
رفتن به منزل شارلوت , راهی است که به نظرش میرسد . این هم راه حل مشکلات او نیست . شارلوت هم با توجه به رفتار او در شب گذشته نمی تواند تصوری جز دیوانه درباره او داشته باشد و او را از خود میراند .
مسیرها برای سویر یک به یک مسدود میشوند . نه توانسته آنتونی کوپر را بیابد و نه شارلوت را حفظ کند و از همه بدتر , مایلز را هم از خود رنجانده …

چارلز ویدمور

سویر وارد زیردریایی چارلز ویدمور میشود و زویی او را به محل چارلز راهنمایی میکند . در بین را به دربی میرسند که اگر سویر به آن توجه نمی کرد ما هم متوجه نمیشدیم . البته به نظر من راههای بهتری برای نمایش دادن یک راز در پشت دربهای مهر و موم شده وجود داشت و مشخصا نیاز نبود تا سویر آنرا نشان ما دهد اما به هر حال سازنده میخواهد ما بدانیم که این درب مهم است و باید حواسمان به آن باشد .
زویی سویر را به اتاق چارلز راهنمایی میکند .
زمانی زیادی لازم نیست تا سویر بفهمد که با چه پدیده ای روبرو شده . چارلز ویدمور در فرستادن افراد کیمی به همراه کشتی به جزیره کاملا خودش را به همه شناسانده .
اما چارلز معتقد است که سویر درباره اش کم میداند و من میگویم که در واقع همه ما درباره او کم میدانیم .
چارلز ویدمور میگوید که عامل کشتن مردم آجیرا هم نبوده و البته سویر باور نمیکند . شاید باورش کمی سخت باشد , چون پتانسیل دیگری برای این کار در هایدرا وجود نداشته .
چارلز به دانستن دلیل ورود سویر به هایدرا علاقه مند است و پاسخ سویر به نظر من چیزی نیست که ویدمور نداند . این که دود سیاه سویر را فرستاده نمی تواند برای ویدمور غافلگیر کننده باشد , چون قبل از آن ابزارهای جلوگیری از ورود دود را در ساحل هایدرا ایجاد کرده .
سویر بلافاصله به سراغ طرح یک معامله میرود . معامله ای که یک سر آن تحویل دودسیاه و سر دیگر آن نجات افراد همراه سویر از جزیره است .
چارلز ویدمور این معامله را می پذیرد و علت اعتمادش هم همین است که سویر هم حاضر شده اعتماد کند .
البته سواب این که مطمئنم که چارلز با این روال احمقانه خام نشده این معامله از جمله بی سرو ته ترین معاملات جهان به شمار میاد .
نه دلیلی برای اطمینان وجود دارد و نه کسی به کسی اطلاعاتی درست میدهد .
چارلز که مشخصا از چشمانش بی اعتمادی موج میزند با سویر دست میدهد و سوبر هم به نظر نمیرسد که با دست دادن چارلز خام شده باشد .
در هر حال سویر مجوز خروج میابد و به میتواند به جزیره اصلی برگردد که کاش آن هم مثل هایدرا اسمی داشت .
سوالات زیادی در این بخش وجود دارد و مهمترین آن همچنان این است که چرا ویدمور به جزیره بازگشته ؟و چرا به جزیره اصلی نرفته , چرا دودسیاه هم به هایدرا خواهد آمد ؟ آیا واقعا قصد دارد با هواپیمای بدون خلبان از جزیره خارج شود ؟
مشخصا جوابی برای هیچ کدام از این سوالات در حال حاضر وجود ندارد . اما اکنون یک سوال پر اهمیت تر هم وجود دارد . در پشت آن درب قفل شده چه چیزی پنهان شده است .
یک شخص ؟ یک شی ؟ یک نیروی مخرب دیگر ؟
سعی نمیکنم در این باره به گمانه زنی بپردازم و اگر ایده ای بود در همین تاپیک در مورد آن بحث خواهیم کرد .

بازگشت سویر

برای کلیر بیش از پیش متاثر میشویم . اینکه او را لحظه ای مجنون تر از لحظه قبل میبینیم . کلیر از کیت عذرخواهی میکند و تلاش میکند که به کیت بقبولاند که اشتباه کرده است . البته به نظر میرسد علی رغم این که کیت او را در آغوش کشید و به ظاهر بخشید اما همیشه گفته های دودسیاه را در خاطر خواهد داشت که در هر صورت کلیر تبدیل به آدمی غیر طبیعی شده .
………………………………………….. ………..
سویر به جزیره باز میگردد و دود سیاه به استقبالش میرود . سویر به او میگوید که در جزیره هایدرا چه چیزی انتظارش را میکشد و مشخص است که دود میدانسته در آنسو سویر چه شخصی را خواهد دید .
سویر کل ماوقعی که گذشت را بدون کم کاست برای دودسیاه میگوید و دود هم از وفاداری سویر تشکر میکند .
مشخص است که روال به همین ترتیبی که گفته میشود طی نخواهد شد . نه چارلز ویدمور و نه دود سیاه و نه سویر کسانی نیستند که با چنین روال ساده ای دم به تله دهند .
اما زمانی که سویر درباره درب قفل شده با دودسیاه صحبت میکند به طور مشخص شاهد تغییردر چهره او هستیم . این که چه چیزی میتواند پشت آن درب باشد برای ما سوال است و البته نه برای دود سیاه .

عشق از آسمان فرود می آید

در برابر اداره پلیس مایلز با سویر مواجه میشود که در اتوموبیل منتظر اوست . سویر در اتوموبیل دلیل رفتنش به استرالیا را برای مایلز توضیح میدهد . این که چرا به دنبال آنتونی کوپر است .
مایلز و سویر در حال صحبت هستند که اتوموبیلی با سرعت به اتوموبیل او میکوبد و راننده اش پیاده شده و می گریزد .
تعقیب و گریز زیاد به طول نمی انجامد . انگار گزینه گمشده سویر از آسمان فرود آمده است . میتوان تصور کرد که سویر بعد از این ابزاری شود برای نجات کیت . ابزاری که کیت هیچ وقت در نیروی پلیس نداشت تا بتواند کمکی به او کند .
کیت دستگیر میشود و ادامه داستان را در ساحل جزیره دنبال میکنیم . جایی که صحبت های کیت و سویر بر سر چگونگی ماموریت سویر در جریان است .
همان طور که گفتم سویر میداند که به هیچ یک از این دو نیرو نمیتوان اطمینان کرد و تنها کاری که باید بکند استفاده از فرصت و گریز به همراه کیت است .
این که چه قولهایی رد و بدل شده مهم نیست . مسئله این است که هر دو طرف در پایان همه را خواهد کشت چه ویدمور و چه دودسیاه .
همان طور که گفتن اینها دو راس مثلث هستند که باقی مانده اند . اما مثلث دارای راس دیگری نیز هست . راسی که با این در حال حاضر وجود ندارد , اما به زودی جانشینش مشخص خواهد شد و خیلی از معادلات تغییر خواهد کرد .
همه باید در انتظار جایگزین جیکوب باشیم و این که این دو نیروی دیگر هم بیشتر از چیزی که به نظر میرسد خود را نشان دهند .

………………………………………….. ………………
نکات مهم داستان

متاسفانه این اپیزود به نظر من اپیزود کسل کننده ای بود و شاید بهتر باشد بگویم که یک نوع پیش درآمد برای ۲ اپیزود بعدی به حساب می آمد . اتفاق بخصوصی در این اپیزود که نیفتاد و بر عکس اسم آن پاسخی به چیزی داده نشد . البته منظورم این نیست که پاسخی وجود نداشت . پاسخی در این اپیزود هست که به برخی از سرفصل های آن اشاره کردم . شاید مهمترین آن همان راس سوم مثلث باشد .
از بابت دیر شدن ارائه تحلیل عذر میخوام و باید توضیح بدم که درگیری های آخر سال کمی باعث تاخیر شد .

– سویر و مایلز هر دو در نیروی پلیس مشغول به کار هستند .
– افراد دارما تقریبا در یک زمان مشخص از جزیره خارج شده اند . شارلوت , دکتر چنگ و راجر لاینوس را در این میان میشود مثال زد
– مسافرین آجیرا همه قتل عام شده اند .
– ویدمور به جزیره هایدرا رسیده و در آنجا در حال برقراری ابزارهای کنترل دودسیاه است .
– سویر سعی میکند به هر دو طرف ماجرا را بفریبد .

امیدوارم که این تحلیل هم مورد توجه دوستان و علاقه مندان قرار بگیره .
فرخ

VN:R_U [1.9.20_1166]
Rating: 0.0/10 (0 votes cast)

نوشته ای از Farrokh

نوشتن دیدگاه

شما باید برای ارسال نظر وارد سایت شده باشید سپس نظر خود را ارسال نمایید .

2 visitors online now
0 guests, 2 bots, 0 members
Max visitors today: 2 at 05:51 am IRDT
This month: 17 at 05-14-2024 11:42 pm IRDT
This year: 76 at 02-01-2024 11:45 am IRST
All time: 194 at 01-11-2023 01:11 pm IRST